فاطمه اسمی اولین فرزندی صدیق خانم آحج اسماعیل بود. فاطمه دختر شیرینی بود که شبی عیدی فطر به دنیا اومد. اون شب همه نگرانی سلامتی صدیقه آ بچه ش بودن. صدای بچه که توو اتاق پیچید،حج اسماعیل از خوشحالی توو پوستی خودش نمی گنجید. دخترش رو بغل کرد تا توو گوشش اذون بگه، اسم اولین بچه خودش رو فاطمه گذاشت . البته اولین باری که رفت دیدنی خانمش براش یه دستبندی طلا کادوو برد تا بهش نشون بده که دوستش داره.
صدیق خانم بچه دومش رو دوسال بعد به نام احمدرضا به دنیا آورد. صدیقه کم کم برای خودش خانمی شده بود. آشپزی آ خونه داری آ ... حج اسماعیلم کم کم به فکری خرید خونه ی بزرگتری افتاده بود. صدیقه هم سعی می کرد خودشا به اموری خونه مشغول کنه. به بچه داری. احمدرضا و فاطمه بعضی وقتا باهم به گریه میوفتادن اون وقت دیگه کاری از دستش بر نیمیومد. عمه خانم -مادر حج اسماعیل- همیشه کمکش بود. ولی بازم گه گاهی حسابی خسته میشد .خونه شون دیوار به دیواری حج اکبر بود ولی خب یادش داده بودن که دیگه بزرگ شدس آ باید بمونه سری خونه آ زندگی خودش آ روزگارشا با خونه داری بگذرونه. صدیقه با دختر عمه هاش اسباب گلسازی را جور کرده بود آ روزا که حجی خونه نبود با دختر عمه ها مشغولی گلسازی میشدن. این کارای هنری دلگرمش میکرد که داره یه کاری مفید انجام میده. گلسازی رو خیلی دوست داشت.